کلاس درس: اتاق
ایزوله دانشآموز تا از باد و باران و
صنعت و جامعه نیابد گزند؛ جایی که در آن محفوظات را با فشار 9000 پاسکال به مغز
دانشآموز فرو میکنند. محلی برای تشکیل رسوب محفوظات
بلااستفاده در مغز.
درس: چیزهایی
که نه شاگرد و نه معلم نمیدانند که دقیقاً برای کجای
بشریت خوب است.
مدرسه: محل
تربیت جامعهسازان، بهگونهای که تا زمان خارج شدن از آن اصولاً
تصویری از جامعه نداشته باشند؛ مرکز مهار سیلاب استعداد انسانها و جلوگیری از سرازیر شدن آنها به سطح جامعه.
دانش آموز: موجود زندهای که حجم محفوظاتش در محیط مدرسه به
سمت بینهایت و میزان کارایی آن در زندگی او به سمت صفر میل میکند.
کاربرد فلسفی:
من حفظ میکنم، پس دانشآموز هستم.
صنعت: پدیدهای که معمولاً دانشآموزان بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی و
طی کردن دوران شیرین بیکاری به سراغ آشنایی با آن میروند؛ پدیدهای که آشنایی با آن در زمان دانشآموزی و دانشجویی به مصلحت نیست.
کاربرد در
دیالوگ:
ـ آقا اجازه! امروز با یه صنعت آشنا شدم.
ـ بهبه... دیگه چی؟ چشمم روشن... خیال کردی
شاگرد بزرگ کردم که برود با یه صنعت آشنا بشود...؟ لابد پس فردا هم میخوای با صنعت ارتباط داشته باشی... شما
غلط کردی با اون صنعت... بچه، هنوز دهنت بوی شیر میده... برو درست رو بخون...
علم: پدیدهای که حد کارایی آموختن آن در مدرسه به
زنگهای امتحان محدود میشود؛ چیزی که محاسبه میزان ارتباط آن با
صنعت و جامعه برای معلم و دانشآموز جزء حالات مبهم است که
رفع ابهام آن نیز به این سادگیها ممکن نیست.
دانشگاه: برج
عاج نظام آموزشی، تعامل با مدارس در این مکان معمولاً ممنوع میباشد (حمل با جرثقیل)؛ جایی برای اضافه
کردن به حجم محفوظات زمان مدرسه دانشآموز.
کاربرد در
فیزیک: محفوظات از بین نمیرود؛ در دانشگاه میزان رسوب
آن در مغز دانشجو، به میزان رسوبات دوران مدرسه او اضافه میشود.
کارآفرینی: یک
واحد درسی که بسیاری از اوقات برای والدین دانشآموز کار میآفریند.
کاربرد توضیحی:
خانوم! بیا این تکلیف کارآفرینی بچهرو انجام بده، بره به درس و
مشقش برسه... آخه تو رو خدا کارآفرینی هم شد کار؟
کاربرد تشریحی:
چی بگم شهین جون...؟ از بس ترشی و مربای کارآفرینی بچهها رو توی مدرسه خریدم خسته شدم...