عکس رهبر جدید

تأمّل و تدبیر

  فایلهای مرتبط
تأمّل و تدبیر
آنچه از نظرتان می‌گذرد دو لطیفه تاریخی از کتاب «اخلاق محسنی» تألیف ملاحسین کاشفی سبزواری (متوفّا به سال ۹۱۰ هجری در هرات) است. در شماره قبل نیز برگزیده‌ای از این کتاب را با عنوان «مشاورت و تدبیر» ملاحظه کردید. این کتاب در سال ۱۳۵۸ با مقدمه مرتضی مدرّسی چهاردهی توسط کتابخانه علمیه حامدی در تهران چاپ و منتشر شده است.

 

سبکساری [اقدام عجولانه] همچو تیری است که چون از کمان رفت باز نتوان آورد و آهستگی [اقدام پس از تأمّل] چون شمشیری است در دست؛ اگر خواهد کار فرماید [ بهکار بندد] و اگرنه هیچ ضرر نکند. و در هیچ وقتی خِفّت بر مزاج اهل حکومت [حاکمان] غلبه نکند چنانچه [چنانکه صحیح است] در وقت غضب. پس لازم بُوَد آن زمان عِنان حُکم باز کشیدن و صورتِ آن مهم را در آینه فکرت دیدن.

آوردهاند که اردشیر بابک [اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانی]، که از سلاطین روزگار و پادشاهان کامکار بود بفرمود [دستور داد] تا بر سه رُقعه [تکه کاغذ] سه خط نوشتند و به یکی از غلامان خاصّه خود سپرد و گفت چون در مجلس حُکم، نشانه تغیرِ مزاج بر ناحیه [پیشانی] من ظاهر گردد و اثر خشم و غضب در چشم و روی من پدید آید، پیش از آنکه حکم کنم یک رقعه بر من عرضه کن و اگر بینی که آتش خشم فرو ننشست، مُعاقب آن [به دنبال آن] رقعه دوم را به مدد فرست و اگر احتیاج افتد رقعه سوم را به نظر من درآر.

مضمون رقعه اول این بود که «تأمّل کن و عِنان ارادت در قبضه نفس اَمّاره منه که تو مخلوقی و عاجزی و خالقی قوی هست که تو را هست کرده [آفریده است]».

و فحوای [مضمونِ] رقعه دوم اینکه «تأنّی پیش آر و به زیردستان که ودیعتِ حضرت پروردگارند، به شتابکاری معامله مکن [عجولانه تصمیم نگیر] و بر ایشان که مغلوب تو اَند، رحم کن تا آن که بر تو غالب است، مکافات آن را [برای پاداش آن] بر تو رحمت کند».

و بر رقعه سوم نوشته بود که «در این حکم که خواهی کرد، از شرع تجاوز مکن و از انصاف درمگذر». مثنوی:

توسن خود تُند مساز آنچنان

کش نتوان باز کشیدن عِنان

حکم چنان کن که ز روی نَسَق

راست بُوَد حکم تو با حکم حق

[توسن: اسب سرکش و وحشی؛ نَسَق: نظم و ترتیب، از روی نسق: قاعدتاً و درواقع] (ص 95).

 

2

در خبر آمده [است] که دو ضعیفه به محکمه حضرت سلیمان ـ علی نَبینا و عَلیهالسلام ـ رفتند و بر کودکی دعوی میکردند. هر یک [از آن دو زن] میگفت که این [کودک] از آنِ من است و هر دو از اثباتِ [مادری] او عاجز بودند.

سلیمان فرمود [دستور داد] تا طفل را به شمشیر دو نیمه کنند و هر ضعیفه را نیمی بدهند. چون شمشیر برکشیدند، یکی از آن دو ضعیفه بیقرار شد و بگریست و گفت من از حقّ خود گذشتم، او را مکشید و [حال آنکه] در آن ضعیفه دیگر هیچ اثر پدید نیامده بود.

سلیمان فرمود تا طفل را بدان زن دادند که به کشتنِ او راضی نشد؛ چه فَراست [زیرکی، دریافتن باطن کسی به وسیله نگریستن به ظاهر او] اقتضای آن میکند که آن زن مادر وی بوده [است]، به جهت شفقتی که از او ظاهر شد.

 

فَراست نوری است که حق ـ سُبحانَه و تَعالی ـ به بنده مؤمن عطا فرموده چنانچه [چنانکه صحیح است] این حدیث که «اِتّقو فَراسَئَ المُؤمِنِ فَاِنَّهُ ینظُرُ بِنُورالله» بر این معنی دلالت میکند و معنی حدیث آن است که بپرهیزید از فَراست مؤمن، که او به نور خدای در هر چیزی مینگرد، پس هیچ چیز بر او پوشیده نمانَد...

ضمیری که آن روشن است از غبار

شود نقشِ غیبی در او آشکار

٭٭٭

فراست دیده دل برگشاید

هر آن حالی که باشد وانماید

(ص 6 ـ 135)

 

۱۳۰۸
کلیدواژه (keyword): اخلاق در متون کهن،تأمل،تدبیر،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید