عکس رهبر جدید

پایه ها را می سازم

  فایلهای مرتبط
پایه ها را می سازم
اگر از شما بخواهند تمام معلم هایی را که در دوران تحصیل خود داشته اید نام ببرید، نام چند نفر از آن ها را به یاد می آورید؟ چرا؟ بی گمان یاد یکی دو تا از معلم ها لبخند بر لبتان می آورد و شما را به یاد خاطرات و احساس خوشایندی که با آن ها داشته اید، می اندازد. بدون تردید، همان معلم های خوش خاطره نقش مهمی در زندگی کنونی شما داشته اند. آن ها معلمی را حرفه قلمداد نکرده اند. معلمی برای آن ها کاری عاشقانه بوده است! در این بخش از مجله تعدادی از معلم های عاشق را معرفی می کنیم؛ معلم هایی که می توانند الگوی معلم های جوان باشند. اگر شما هم خاطراتی از معلم های خوب خود دارید برای ما بنویسید و اگر معلم عاشقی را می شناسید، به ما معرفی کنید. در این شماره با معلم عاشقی به نام احمد مبارکی سلماسی آشنا می شوید.
چه طور از معلمی سر درآوردید؟

زمانی که کودک بودم، معلمی در همسایگی ما زندگی میکرد که آدم بسیارخوبی بود و همیشه لباسهای مرتب و تمیز میپوشید. رفتار او روی من تأثیر گذاشته بود، به طوریکه از همان موقع به خودم میگفتم حتماً باید معلم شوم. همینطور هم شد. برای رسیدن به این هدف، به دانشگاه تربیتمعلم رفتم، در رشتهی کارشناسی آموزش ابتدایی تحصیل کردم و بعد از آن وارد عرصهی معلمی شدم. من همواره آموزگار کلاس اول بودهام.

 

چرا فقط کلاس اول؟

مهمترین دلیل انتخاب پایهی اول ابتدایی این است که مسئولیت همهچیز بر عهدهی خودم است. موفق شدن یا نشدن دانشآموز اول ابتدایی به من مربوط میشود. به عبارت روشنتر، دانشآموز پایهی اول ابتدایی دانش قبلی ندارد. او مثل یک لوح سفید است و بهانهای برای معلم وجود ندارد که بگوید پایهی دانشآموز ضعیف است. به همین دلیل، بهعنوان معلم
به راحتی می
توانم نتیجهی تلاشم را ببینم. از طرف دیگر، میتوانم پایهگذار خوبی برای پایههای بعدی دانشآموزانم باشم. برای همین هیچوقت نخواستم پایهی تدریس خود را عوض کنم. از نظر احساسی هم، زبان کودکی، ساده و بدون هیچگونه پیچیدگی است. همین سادگی باعث میشود معلم  به راحتی با کودک انس بگیرد و رفیق شود. بچههای پایهی اول ابتدایی بسیار صداقت دارند و من شیفتهی این صداقتشان میشوم. آنها مهربان هستند و وقتی میبینند معلمشان آنها را دوست دارد، تمام تلاششان را میکنند که دوست داشتنشان را
به معلمشان نشان بدهند.

 

پایه ها را می سازم اصول معلمی شما چیست؟

- همیشه سعی کردهام بچهها ترس و دلهرهای نسبت به من یا مدرسه نداشته باشند.

- به نظرم باید خیلی از شیوهها و افکار سنتی را کنار گذاشت. معلمی که بخواهد با کودکان نسل جدید به خوبی ارتباط بگیرد، باید اطلاعاتش را بهروز کند و علاقههای بچهها را به خوبی بشناسد.

- باید روحیات هر دانشآموز را بهطور جداگانه بدانم. هیچوقت نباید دانشآموزان را با هم مقایسه یا به یک شکل با آنها رفتار کنم.

- از آنجا که روحیات بچهها در هر منطقه تفاوتهایی دارد، قبل از شروع مدرسه، دربارهی آداب و رسوم و فرهنگ محل زندگیشان تحقیق میکنم و از یافتههایم بهعنوان یک پتانسیل آموزشی بهره میبرم.

- بچهها عاشق تنوع هستند و باید به این موضوع خیلی توجه داشت. من هم سعی میکنم در همهچیز به ایجاد تنوع توجه کنم. برای مثال، سلام و احوالپرسی هر روزم با دانشآموزان با روز قبل متفاوت است.

- کلاسهای درس من بسیار متنوع برگزار می‌‌شوند؛ مثلاً صامت و مصوت را با بهرهگیری از اشعار محلی آذری به آنها آموزش میدهم. در آموزشهایم، هم به زبان رسمی کشور و هم به زبان مادری آنها توجه میکنم تا بچهها با علاقهی بیشتری مطالب را بیاموزند.

 

کلاس من

بچهها در کلاس من راحت هستند. هیچ ترس و استرسی ندارند. اجازه دارند مرا به هر شکلی که دوست دارند نقاشی کنند. نتیجهاش هم این نقاشی است که میبینید.

در کلاس من، بچهها میتوانند چند دقیقهای  بخوابند. بعد با صدای نی که مانند صدای خروس مینوازم، چشمهایشان را باز میکنند. سپس با صدای دیگر نی از نیمکتها بیرون میآیند و شادی میکنند و بالا و پایین میپرند. در آموزش نیز سعی میکنم با بهرهگیری از سادهترین ابزار آموزشی که از مواد دورریختنی مثل قوطی کنسرو میسازم، مباحث را به آنها بیاموزم.

 

همکاران من

o        تا زمانی که مدیر با اجرای خلاقیتهای معلم در زمینهی آموزش همکاری نکند، هیچ طرح و برنامهای اجرایی نخواهد شد. خوشبختانه همیشه مدیران مدارس به اندازهی لازم با من همکاری کردهاند.

o        علاوه بر این، تا زمانی که والدین نیز با ما همکاری نکنند، نمیتوان موفق شد. برای اینکه والدین شیوههای آموزشی متفاوتم را درک و همکاری کنند، از آنها میخواهم در تابستان دو جلسه به مدرسه بیایند. کودکان هم قبل از شروع سال تحصیلی با والدین خود به مدرسه میآیند تا با محیط مدرسه آشنا شوند. همین موضوع باعث میشود با شروع سال تحصیلی، بهانهگیریهای کلاس اولیها را نداشته باشیم.

o        ولی مهمترین همکاران من بچهها هستند. یک بار  در درس علوم قرار بود دربارهی پرندگان صحبت کنیم. یکی از بچه‌‌ها بدون اینکه من از او خواسته باشم، به همراه مادرش، با شوق و ذوق، پرندهی خود را به مدرسه آورد. این اتفاق خیلی خوشحالم کرد.

 

 

نمونههایی از فعالیتهای آقای مبارکی

o        یکی از کارهای مهمی که این معلم دلسوز برای آموزش انجام میدهد، نواختن نی برای آموزش الفباست. همچنین برای شاد کردن بچهها و علاقهمند کردن آنها به درس و مدرسه از نی استفاده میکند تا بچهها حسابی از سال اول مدرسه لذت ببرند.

o        یکی دیگر از کارهای آقای مبارکی دعوت والدین به مدرسه است؛ ولی برخلاف بسیاری از جلسات رسمی و خشکی که بین معلمها و اولیا برگزار میشود، والدین در کنار بچههای خود سر کلاس درس بهعنوان مهمان مینشینند. این موضوع والدین را هم به ذوق میآورد و باعث میشود خودشان، با توجه به مناسبتها، پیشنهاد جشنهای گوناگون را به معلم بدهند و مشارکت زیادی در آنها داشته باشند.

o        در کلاسهای آقای مبارکی، بچهها برای یادگیری درس علوم، با گیاهان طبیعی، پرنده و...، از نزدیک آشنا میشوند. این معلم مهربان تنها به درس اهمیت نمیدهد، بلکه در قالب داستان، مهارتهای زندگی را نیز به بچهها میآموزد.


 

آقای مبارکی در یک نگاه

o        برگزیده بهعنوان معلم نمونهی منطقه، استان و کشور در سالهای خدمت

o        سرگروه آموزشی منطقه و استان در سالهای خدمت

o        مدرس آموزشهای ضمنخدمت فرهنگیان

o        نویسندهی انواع مقالات آموزشی

o        همکار نشریههای معتبر کشور و چاپ مقاله در آنها

o        معلم محقق و پژوهندهی طرحهای گوناگون

o        چاپ برخی خاطراتش در کتابهای «در باغ تجربهها»، نوشتهی علی فرخمهر

o        مبتکر کلاس شاد همراه با نواختن نی

o        ساخت و پخش یک فیلم در شبکهی دو سیما از خاطرهی این معلم نمونه

 

خاطره

با وجود اینکه متولد 1338 هستم، ولی اختلاف سنی با دانشآموزانم، مشکلی برای ما ایجاد نکرده است. دانشآموزان مرا مانند دوست خودشان میدانند. شاید باورش سخت باشد، ولی در بیشتر مواقع، دانشآموزانی که معلمهای دیگر با آنها کنار نمیآیند، سر از کلاس من در میآورند. یک خاطره هم در اینباره دارم که به چندین سال پیش مربوط میشود. صدای گریه و زاری یک دانشآموز راهرو را پر کرده بود. داشتند او را کشانکشان به سمت کلاس درس میبردند، آرام نمیشد، تا اینکه قرار شد به کلاس من بیاید. دعوت کردم مادرش هم بیاید در کلاس بنشیند. در ابتدا زیر چادر مادرش قایم شده بود. من هم تدریسم را پیش بردم. وسط ساعت، برای تدریس از نی کمک گرفتم و شروع به نواختن کردم. با گوشهی چشم دیدم که زیر چادر مادرش روزنهای برای خودش درست کرده و کمی صورتش را بیرون آورده است. وقتی  هم شادی بچههای دیگر را دید، زنگ بعد از زیر چادر بیرون آمد و مادرش رفت.

 

پایه ها را می سازمپایه ها را می سازمپایه ها را می سازم

 

۳۱۲۲
کلیدواژه (keyword): گفت وگو,معلمان موفق,پایه ها را می سازم,بهاره جلالوند,احمد مبارکی سلماسی,معلم عاشق,
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید