عکس رهبر جدید

معلمی، خواندن و نوشتن: گفت و گو با محمدابراهیم دانشی، معلم شیرازی

  فایلهای مرتبط
معلمی، خواندن و نوشتن: گفت و گو با محمدابراهیم دانشی، معلم شیرازی
شنیدن احوالات محمدابراهیم دانشی معلم سالمند ۹۶ ساله، که در این سن همچنان در حال تألیف و نوشتن است، ما را کنجکاو کرد که بیشتر از او بدانیم؛ به ویژه که دانستیم ایشان تنها فرزند به جامانده از مرحوم میرزامحمدعلی دانشی اصطهباناتی (ناظم الاسلام) مدیر روزنامه تخت جمشید و دانش پژوهان در دوران رضاخان است. قرار ملاقاتمان را ساعت ۷ عصر در منزل دخترشان گذاشتیم. کمی زودتر رسیده بودیم. بنابراین منتظر شدیم که تشریف بیاورند. فرزندان و نوه ها همه جمع شده بودند و همگی منتظر ورود ایشان بودیم. آقای دانشی عصا زنان با قامتی خمیده همراه با پسر خود وارد شد. صبر کردم بنشیند، سپس جلو رفتم و سلام کردم. خنده رو بود و چهره مهربانی داشت. به گرمی خوشامد گفت. خواستم خودم را معرفی کنم و هدفم از گفت و گو را توضیح دهم. اما معلوم بود که گوش هایش درست نمی شنود. سمعکش را جابه جا کرد و خودش راهنمایی کرد که شمرده شمرده حرف بزنم.

لطفاً از دوران کودکی و تحصیلتان بگویید.

بنده 18 آبان ماه سال 1300 ه.ش در اصطهبانات متولد شدهام. تحصیلات شش ساله ابتدایی را در دبستان ملی «دانش» در شیراز گذراندم. در سال 1314 از طرف وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه امتحانات نهایی برگزار شد و بنده موفق به اخذ گواهینامه ششم ابتدایی شدم. سپس به دستور پدرم برای کلاس هفتم وارد دبیرستان ملی «سلطانی» شدم. پس از آن پدرم امتیاز تأسیس «دبیرستان دانش» را گرفت و من مجدداً به مدرسه دانش برگشتم. متأسفانه به علت درگذشت پدرم در سال 1316 لطمه جبرانناپذیری به تحصیلاتم وارد شد و چون زندگی خانواده چهار نفری ما از درآمد مدرسه دانش اداره میشد پس از درگذشت پدرم به عللی دستخوش پریشانی شد و بنده سالهای دوم و سوم متوسطه را در دبیرستان فرصت که ضمیمه دانشسرا بود گذراندم. پس از آن دو سال دانشسرا را با موفقیت به پایان رساندم و در مهر ماه سال 1321 بهعنوان دبیر در «دبیرستان صحبت لاری» مشغول به کار شدم. پس از دو سال به اصطهبانات منتقل شدم و تا پایان خدمت در دبیرستانهای آنجا تدریس میکردم. البته در سال 1350 در کنکور سراسری شرکت کردم و در رشته زبان و ادبیات فرانسه با رتبه اول پذیرفته شدم. من همزمان با پسر بزرگم و دامادم دانشجو شدم، اما پس از گذشت چند ترم که دروس را با معدل الف گذراندم از آنجا که با انتقالی من موافقت نشد و در اثر رفت و آمد و طی مسافت زیاد از اصطهبانات تا تهران هم دچار کسالت شده بودم انصراف دادم.

 

 لطفاً از پدرتان برایمان بگویید. ایشان در مدرسه دانش چه سمتی داشتند؟

پدرم مدیر و مؤسس مدرسه دانش در شیراز بود. گفتم که وقتی پدرم فوت کرد بنده فقط 16 سال داشتم و متأسفانه محضر پدر را به اندازه کافی درک نکردم. پدرم در سال 1267 در اصطهبانات متولد شده بودند. پس از تحصیلات مقدماتی به شیراز رفته و تحصیلاتش را در صرف و نحو عربی ادامه دادهبود. او به دلیل اشتیاق زیادی که به اعتلای فرهنگ داشت، از سال 1284 شروع به تدریس در مدارس مختلف کرد و در سال 1302 موفق به دریافت یک مدال علمی درجه یک شد. همان سال اجازه تأسیس یک دبستان ملی ششکلاسه ابتدایی به نام «دانش» را دریافت کرد و در سال 1315 دبستان دانش را با اجازه وزارت فرهنگ به دبیرستان دانش تبدیل کرد. ایشان در همان سال 1302 امتیاز نشر روزنامه دانشپژوهان را هم گرفت. این روزنامه فقط یک سال منتشر شد. در سال 1303 امتیاز روزنامه دیگری به نام تختجمشید را گرفت که تا سال 1316 یعنی پایان عمر ایشان چاپ میشد.

شنیدهام چند بار هم به دلیل اینکه مطالبی در این روزنامه چاپ میکرد که رایحهای از انتقاد به عملکرد دولت وقت در آن استشمام میشد، برای ایشان دستور تعقیب صادر شده بود. خلاصه، ایشان سالها اوقات شبانهروزی خود را صرف نشر معارف و روزنامه کرد. او علاقه زیادی به گسترش و افزایش مدارس داشت. در شیراز برای راهاندازی مدارس دخترانه از جمله عصمتیه، ناموس و عفتیه همکاری کرد. در شهرستانها هم در تأسیس دبستان در اصطهبانات و نیریز و لار و فیروزآباد و داراب تلاش زیادی کرد. در سال 1309 چاپخانه تختجمشید را با رنج فراوان راه انداخت که روزنامه را در همان چاپخانه درمیآورد.

 

 این چاپخانه هنوز هم وجود دارد؟

خیر پس از فوت ایشان همه اینها از دست رفت. روزنامه و مدرسه و چاپخانه هم تعطیل شد. ایشان به دلیل تلاش شبانهروزی و عدم استراحت در سال 1316 به مرض ذاتالریه مبتلا و فوت شد. متأسفانه اداره فرهنگ فارس به جای قدردانی از خدمات آن مرحوم پس از فوتش دبیرستان را منحل کرد. البته همان زمان وزارت فرهنگ به اداره فرهنگ فارس اعتراض کرد و این اداره هم به ناچار، برای جبران، دبستان چهارکلاسهای به نام دانش تأسیس کرد که بیشتر برای دانشآموزان کلیمی بود.

 معلمی، خواندن و نوشتن

 

 از زمان تدریستان بگویید. شما چه درسی را تدریس میکردید؟

گاهی زبان وادبیات فارسی تدریس میکردم. یک سالهایی هم درس عربی را تدریس میکردم. چون در دانشگاه زبان فرانسه خوانده بودم، گاهی کتابهای لانگاژ و بروی هم تدریس میکردم. بعد که آموزشوپرورش تصویب کرد که زبان فرانسه در مدارس تدریس شود کتاب وزارتی فرانسه آمد. البته مدتی بعد زبان انگلیسی جایگزین فرانسه شد و من هم همان درسهای زبان و ادبیات فارسی و عربی را تدریس میکردم.

 از وضعیت آموزش در آن روزها بگویید.

خوب نبود. کلاً شرایط زندگی مردم در آن سالها خوب نبود. برق نبود. امکانات رفاهی امروز نبود. طبعاً آموزشوپرورش هم به همین شکل بود. اما در همین شرایط واقعاً معلمان انگیزه زیادی به تدریس و بالاتر رفتن سواد مردم داشتند.

 

 شنیدهام سالهاست در حال نوشتن و جمعآوری متونی هستید. لطفاً برایمان بگویید موضوع آنها چیست؟

یک معلم به جز خواندن و نوشتن کاری ندارد. من هم کاری به جز این بلد نیستم. اشعار مرتبط با قرآن را از شعرای بزرگ انتخاب میکنم و با تفاسیری مثل تفسیر نمونه تطبیق میدهم و سپس آنها را مینویسم. تا کنون چندین کلاسور تهیه شده است.

خانم دانشی، دخترشان، کلاسورها را میآورد. ورق میزنیم. بسیار منظم و خوشخط و زیباست. بالای صفحات شماره خورده است. با تعجب میبینم تا کنون 2126 صفحه با خط خوش خود نوشتهاند. در این سن و سال بدون ذرهای لرزش دست و اینقدر زیبا نوشتن حقیقتاً تحسینبرانگیز است. میپرسم: از اشعار کدام شعرا استفاده کردهاید؟ میگوید به ترتیب فردوسی، سعدی، حافظ، نظامی، انوری و این اواخر هم خاقانی را بررسی کردهام و حالا چند روزی است در حال بررسی اشعار پروین اعتصامی هستم.

انگار عشق نوشتن و معلمی با تار و پود وجودش گره خورده است. حضورش انرژی عجیبی دارد. خندههای شیرینی دارد. گویا با خندیدنش دشتی پر از گل باز میشود. دیدن این مرد بزرگ بار دیگر این اعتقاد را در من راسختر میکند که معلمی شغل نیست، معلمی جنس روح و ذات آدمهاست. گویا عشق به آموختن جان را جلا میدهد، چهره را نورانی میکند. چشمها را زیبا و لبخند را شیرین میکند.

۱۶۹۸
کلیدواژه (keyword): معلمی,خواندن و نوشتن,گفت و گو,محمدابراهیم دانشی، معلم شیرازی,شکوفه راستگو جهرمی,
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید