مدیر
مدرسه ای روستایی با 250 نفر دانش آموز بازیگوش و دوست داشتنی بودم و دغدغه همیشگی ام ایجاد فضایی زیبا برای بازی دانش آموزان بود. اما متأسفانه به دلیل قدمت مدرسه و قرار گرفتن در حریم
جاده سازی جدید، اجازه هیچ ساخت و سازی به ما داده نمیشد. بنابراین، با کمترین امکانات در
مدرسه به کمک اولیا و دانش آموزان و کارکنان، مدرسه را زیبا
کردیم تا شادی ماندگاری در آنجا ب هوجود آید.
یک
روز پنج شنبه را برای اردوی جهادی مدرسه
انتخاب کردیم. اولیا و کارکنان لاستیکهای
فرسوده تراکتور و انواع خودرو و بلوکهای
سیمانی را به مدرسه آوردند و با شور و شوق و شادی در گوشهای از حیاط مدرسه زیر درختان با آنها میز و صندلی درست کردند. دانشآموزان هم با شادی با آنها همکاری میکردند. آتش روشن کردیم؛ چای و کباب درست
شد و ناهار خوردیم. آن ها بعد از ناهار با رنگ هایی که خودشان تهیه کرده بودند، صندلی ها و میز ها، در حیاط مدرسه و دیوارهای
آن را رنگ و نقاشی کردند. روز خیلی خوشی بود و خاطرات زیادی برای بچهها و اولیا از این اردوی جهادی در مدرسه
به وجود آمد. هم اکنون این ایستگاه مطالعه و شادی، تمام
وقت زنگ تفریح دانشآموزان را پر میکند. کتابهای متنوع داستان و علمی در این ایستگاه
گذاشته می شود و بچهها در زنگ تفریح مطالعه میکنند.
۱۴۳۹
کلیدواژه (keyword):
ایستگاه شادی,لیلی دامن سبز,تجربه های مدیریتی,اردوی جهادی