عکس رهبر جدید

فریاد اَیها النّٰاس زمین

  فایلهای مرتبط
فریاد اَیها النّٰاس زمین
مقاله حاضر درباره ظلم و جوری است که ما انسان ها به کره زمین روا داشته ایم. در ابتدای مقاله داستانی تمثیلی از مثنوی مولانا درباره خلقت انسان و واکنش و مخالفت و نگرانی زمین از عواقب بد این خلقت آمده است. سپس، به صدماتی که انسان به سیاره زمین وارد کرده است، اشاره می شود. همه می دانیم که سیاره زمین تنها محل زندگی ماست؛ سفینه ای که همه ما ساکنانش را به در سفری کهکشانی می برد و ما به آب و هوا، خاک، گیاه و همه چیز آن وابسته ایم.به راستی، این همسفر تا کی می تواند ما را همراهی کند؟ این همسفر که فریاد و آه و ناله اش از دست بشر، گوش کهکشان را کر کرده است، تا کی تاب می آورد؟

 1. داستان تمثیلی مولانا درباره خلقت انسان

چونکه صانع خواست ایجاد بشر

از برای ابتلای خیر و شر

جبرئیل صدق را فرمود رو

مشت خاکی از زمین بستان گرو

او میان بست و بیامد تا زمین

تا گزارد امر ربالعالمین

دست سوی خاک برد آن مؤتَمِر

خاک خود را در کشید و شد حَذِر

پس زبان بگشاد خاک و لابه کرد

کز برای حرمت خلاق فرد

ترک من گو و برو جانم ببخش

رو بتاب از من عنان خِنگ رخش

در کشاکشهای تکلیف و خطر

بهر اللهِ هِل مرا اندر مبر

بهر آن لطفی که حقَت برگزید

کرد بر تو علم لوح کل پدید

که سفیر انبیا خواهی بُدن

تو حیات جان وحیی نی بّدن

همچنین برمیشمرد و میگریست

بوی میبرد او کزین مقصود چیست

معدن شرم و حیا بُد جبرئیل

بست آن سوگندها بر وی سبیل

بس که لابه کردش و سوگند داد

بازگشت و گفت یا رب العباد

که نبودم من به کارت سرسری

لیک زانچه رفت تو داناتری

که تو روزی دادهای املاک را

که بدَرانند این افلاک را

 

گفت میکائیل را تو رو به زیر

مشت خاکی در ربا از وی چو شیر

چونکه میکائیل شد تا خاکدان

دست کرد او تا که برباید از آن

خاک لرزید و درآمد در گریز

گفت او لابهکنان و اشک ریز

سینه سوزان لابه کرد و اجتهاد

با سرشک پر ز خون سوگند داد

که به یزدان لطیف بیندید

که بکردت حامل عرش مجید

که امانم ده مرا آزاد کن

بین که خونآلود میگویم سُخن

معدن رحماله آمد ملک

گفت چون ریزم بر آن ریش این نمک

همچنانک معدن قهر است دیو

که برآورد از بنی آدم غریو

رفت میکائیل سوی رب دین

خالی از مقصود دست و آستین

گفت ای دانای سِرّ و شاه فِرد

خاکم از زاری و گریه بسته کرد

آب دیده پیشِ تو با قدر بود

من نتانستم که آرم ناشنود

آه و زاری پیشِ تو بس قدر داشت

من نتانستم حقوقِ آن گذاشت

پیش تو بس قدر دارد چشمِ تر

من چگونه گشتمی استیزهگر

 

گفت اسرافیل را یزدان ما

که برو زان خاک پر کن کف بیا

آمد اسرافیل هم سوی زمین

باز آغازید خاکستان حنین

کای فرشته صور و ای بحرِ حیات

که ز دَمهای تو جان یابد موات

در دمی از صور گویی الصلا

برجهید ای کشتگانِ کربلا

رحمت تو و آن دِم گیرای تو

پر شود این عالم از اِحیای تو

تو فرشته رحمتی رحمت نما

حاملِ عرشی و قبله دادها

پیش اسرافیل گشته او عَبوس

میکند صدگونه شکل و چاپلوس

که به حق ذاتِ پاک ذوالجلال

که مدار این قهر را بر من حلال

من از این تقلیب بویی میبرم

بدگمانی میدود اندر سرم

تو فرشته رحمتی رحمت نما

زانکه مرغی را نیازارد هما

ای شفا و رحمت اصحاب درد

تو همان کن کان دو نیکوکار کرد

زود اسرافیل باز آمد به شاه

گفت عذر و ماجرا نزد اله

کز برون فرمان بدادی که بگیر

عکس آن الهام دادی در ضمیر

امر کردی در گرفتن سوی گوش

نهی کردی از قساوت سوی هوش

سبق رحمت گشت غالب بر غضب

ای بدیع اَفعال و نیکوکار رب

 

گفت یزدان زود عزرائیل را

که ببین آن خاک پر تخییل را

آن ضعیف زال ظالم را بیاب

مشت خاکی هین بیاور با شتاب

رفت عزرائیل سرهنگ قَضا

سوی کره خاک بهری اقتضا

خاک بر قانون نفیر آغاز کرد

داد سوگندش بسی سوگند خورد

کای غلام خاص و ای حمال عرش

ای مطاعالامر اندر عرش و فرش

رو به حق رحمتت رحمان فَرد

رو به حق آنک با تو لطف کرد

حق شاهی که جز او معبود نیست

پیش او زاری کس مردود نیست

گفت نتوانم بدین افسون که من

رو بتابم ز اَمر سِرّ و از علن

 

دل همی سوزد مرا بر لابهات

سینهام پر خون شد از شورابهات

نیستم بیرحم، بل زان هر سه پاک

رحم بیش استم درد دردناک

گر طپانچه میزنم من بر یتیم

ورد دهد حلوا به دستش آن حلیم

بر نفیر تو جگر میسوزدم

لیک حق لطفی همی آموزدم

قهر حق بهتر ز صد حلم من است

منع کردن جان ز حق جان کندن است

هین رها کن بدگمانی و ضلال

سر قدم کن چونکه فرمودت تعال

آن تعال او تعالیها دهد

مستی و جفت و نهالیها دهد

این همه بشنید آن خاک نژند

زان گمان بد بُدش در گوش بند

لابه مندیش و مکن لابه دگر

جز بدان شاه رحیم دادگر

بنده فرمانم نیارم ترک کرد

امر او کز بحر انگیزید گرد

جز از آن خلاق گوش و چشم و سر

نشنوم از جان خود هم خیر و شر

خاک را مشغول کرد او در سخن

یک کفی بربود از آن خاک کهن

ساحرانه در ربود از خاکدان

خاک مشغول سخن چون بیخودان

برد تا حق تربت بیرای را

تا به مکتب، آن گریزان پای را

 

اشعاری را که خواندید برگرفته از دفتر پنجم مثنوی است و داستانی تمثیلی درباره خلقت انسان را شامل میشود که برای پرهیز از اطناب، تلخیص شده است. گویا مولانا این داستان را خلق کرده است تا هشدار و گوشزدی برای ما آدمیان باشد. در این داستان، میخوانیم که زمین از خلقت بشر چه شکوهها دارد و چه تلاشها کرده است تا انسان پا بر روی آن ننهد.

اکنون بخش دوم مقاله را که درباره ما آدمیان است که بلاهای زیادی بر سر زمین آوردهایم، میخوانیم.

 

2. انسان و زمین

امانت پاسداری نشده

به زعم متخصصان، میلیاردها  سال طول کشید تا شرایط زندگی برای انسان در سیاره زمین فراهم شود. میلیونها سال طول کشید تا لایه ازون با ترکیبات مناسبش گرد سیاره زمین تشکیل شود تا هم لایهای محافظتی برای ساکنان زمین باشد، هم مانع رسیدن امواج مضر خورشید شود و هم جلوی تابش مستقیم خورشید را بگیرد و نگذارد گرمای بیش از اندازه و سوزاننده خورشید به زمین برسد و ساکنان آن را هلاک کند؛ گرمایی که آن را در حدود چهارده هزار درجه تخمین میزنند.

لایه ازون نهتنها سپر محافظ ساکنان زمین، اعم از انسان و گیاه و جانوران، است بلکه در زیر آن عمل فتوسنتز نیز انجام میشود. به گفته باربارا وارد، «فتوسنتز یعنی تبدیل استادانه انرژی خورشید به هیدرات کربن، که مواد غذایی همه موجودات است».

بر این اساس، خداوند زمینی را به بشر سپرد که همه شرایط زیستن را از هوا و آب و غذا برایش مهیا کرده بود. زمینی با ویژگیهای بسیار جذاب و متناسب و موزون با ویژگیهای مخلوقاتش. سیاره ای زیبا با کوه و دشت و جنگل و دریا، با یک لایه محافظتی تا در دور خورشید بچرخد؛ مبادا خش بر تن خلیفه او و دیگر مخلوقاتش بیفتد. این سیاره، گهوارهای باشد با سقف و سایبانی مطمئن تا همه بر روی آن آرام گیرند و به خوبی و خوشی زندگی کنند.

زمینی را به بشر سپرد پر از گلهای رنگارنگ، درختان سرسبز و سر به فلک کشیده، و انواع و اقسام گونههای گیاهی، میوهها و سبزیجاتی که بعضی جنبه غذایی و برخی خاصیت دارویی و درمانی دارند. بشر سالیان سال را سپری کرد تا به خواص اینها پی ببرد و هنوز در تکاپوی پرده برداشتن از راز و رمز گیاهان است و هر روز لایه دیگری از خاصیت مفید این مواد غذایی و دارویی برایش آشکار میشود؛ گیاهانی که نه تنها منبع غذا بلکه منبع غنی تولید اکسیژن بودند تا زندگی بر این کره خاکی ممکن شود.

زمینی پر از گونههای مختلف حیوانی از ریز و درشت، به رنگها و شکلهای مختلف با زیباییها و ویژگیهای متنوع و منحصربهفرد که هر کدام دنیایی از کشفیات را برای بشر به همراه داشته است. انواع اینگونهها که روزبهروز در حال کاهش و در حال انقراضاند وسیلهای برای جستوجوگران و محققان در این حوزه بودهاند. آنها همواره کوشیدهاند که تا حدودی از آناتومی این موجودات سر درآورند، رفتار و ویژگیها و خواص آنها را بشناسند و ببینند که چگونه میتوانند از آنها به نفع بشر بهرهکشی کنند. اگرچه هنوز هم راز و رمزهای زیادی از آنها برای انسان وجود دارد.

زمینی که اقیانوسی از آب های زلال و پاک بر آن جاری بود. چیزی که بدون آن حیات ناممکن است. آبهایی که بر اثر بارش قرنها باران بر زمین، بهصورت اقیانوسها و دریاها و رودخانهها در آمد و زادگاه حیات برای همه ساکنان زمین شد.

به زعم صاحبنظران این حوزه علمی، بشر میلیاردها سال بعد از پیدایش سیاره زمین خلق شد.

با خلقت انسان، زمین و هر آنچه در آن و بر آن است به او امانت داده شد و خداوند وی را خلیفه خود بر روی زمین کرد، ولی بشر مانند فرزندی رفتار کرد که پدرش میراث و ثروت زیادی برای او به جا گذاشته است ولی او در زمان کوتاهی آن را به باد میدهد آس و پاس و نیازمند می‌‌شود.

متأسفانه، ما ابنای آدم، این ودیعه گرانبها را به نابودی کشاندهایم. با ندانمکاری لایه محافظ زمین را سالهاست سوراخ کردهایم و به همین دلیل، از طرفی، گرمای بیشتری از خورشید به زمین میرسد و از طرف دیگر، اشعههای مضر خورشید به محیط زندگی همه موجودات زنده اجازه ورود پیدا کرده است. افرادی که در زمینه محیطزیست پژوهش میکنند، درباره خطرات این پدیده بسیار مینویسند. یکی از این خطرهای مورد اشاره آنها سرطان پوست است.

دمای هوای کره زمین بالارفته است و ما در حال حاضر آن را لمس میکنیم. این امر به خاطر مصرف بیرویه سوختهای فسیلی مانند نفت و گاز و زغالسنگ است که موجب تشکیل گازهای گلخانهای میشود. مدام سازمانها و محافل آگاه بینالمللی هشدار میدهند.  جیمز هانسن، دانشمند سازمان ناسا میگوید: «روند گرمایش زمین روی دور تند افتاده است. حجم دی اکسیدکربنی که در هوا پمپاژ میشود ده هزار برابر مقداری است که سیستم طبیعی آب و هوا قادر به مهار آن است. یخهای قطب های زمین در حال ذوب شدناند. چنانچه همه یخهای روی زمین ذوب شوند، سطح دریاها تا هشتاد متر بالا میآید.» البته خشکسالی هم در پی آن است که این مسئله قابل رویت است.

آب، خاک به خاطر استفاده بیرویه از سموم و حشرهکشها و کودهای شیمیایی و... آلوده شده که باعث آلوده شدن مواد غذایی، از بین رفتن بعضی از گونههای گیاهی و جانوری در آب و خشکی شده این عامل موجب بر هم خوردن اکوسیستمی شده است که در آن زندگی میکنیم. در نهایت ضررش به خود انسان برمیگردد. و همینطور زبالههایی که از طریق پسماندهای صنعتی، پزشکی، خانگی تولید شده به گفته باربارا وارد: «روزی که آدمی به کره مریخ دسترسی پیدا کند، زبالههای سیاره زمین تا زانوی او خواهد رسید».

از آبهای زیرزمینی بیرویه برداشت شده و همین امر موجب فرونشست زمین شده است که خطری جدی هم برای کشاورزی است و هم به فروریختن خانههایی منجر میشود که روی چالههای فرو نشسته بنا شدهاند.

مشکلاتی که برای آب و هوا و خاک پیش آمده، زندگی ما و آیندگان را با خطر مواجه کرده است. حرفها در اینباره بسیار سخن گفته شده و کتاب ها و مقالات زیادی درباره خطرهای ذکر شده به رشته تحریر درآمده است. از صاحب نظران گرفته تا اشخاصی که سنگینی این درد را بر سینه خود حس میکنند و نگران فرزندان و نوادگان و دیگر همنوعان خود هستند، در اینباره بسیار گفتهاند. البته آنها نه فقط برای انسان بلکه برای همه گونههای گیاهی و جانوری ساکن زمین نگراناند.

 

سخن آخر

به راستی که ما میراث‌داران و امانت‌داران خوبی نبودیم؛ فرزندان ناخلف و ناسپاسی بودیم که میراثی را که به ما رسیده بود، امانتی را که خدا بعد از فراهم کردن همه شرایط برای زندگی به ما سپرده بود، خوب نگه نداشتیم و نابودش کردیم. به این موضوع فکر نکردیم که نابودی هرآنچه روی زمین است، به نابودی خودمان می‌انجامد.

باید این قصه را در حد رشد شناختی‌شان برای کودکان برای آن‌ها گفت. اینکه چه زمینی داشتیم و با آن چه کردیم. آری، قصه زمینی با آن زیبایی، سر سبزی، پاکی، زلالی و بی‌عیب و نقصی را باید گفت. زمینی که با آن ویژگی‌هایش، خدا به ما ابنای بشر، سپرد و حال با چه وخامتی این امانت را تحویل می‌دهیم. اصلاً رسم و رسوم امانت‌داری را باید به ایشان آموخت. رسم و رسومی که از آموزه‌های اسلامی‌مان برگرفته شده‌اند.

باشد که فرزندانی تربیت کنیم که قدر این سیاره را بیشتر بدانند و به این امر واقف شوند که فقط همین یک سیاره زمین است. پس در حفاظت آن کوشا باشند و به جای تخریب، در جهت احیا و سازندگی آن گام بردارند.

از این پس، کودکانی تربیت کنیم که با همه آنچه خدا آفریده است، حس یگانگی داشته باشند و بدانند که در عالم هستی، همه پدیده‌ها به هم مرتبط‌اند، هرکدام از موجودات عضوی از پیکره هستی است و اگر آسیبی بر هر کدام از این اعضای هستی وارد شود، اعضای دیگر آن صدمه می‌بینند.

کودکانی تربیت کنیم با احساساتی رقیق و عواطفی لطیف، و شفیق نسبت به تک‌تک موجوداتی که در پیرامونشان است. کودکانی که نسبت به هر موجودی، از گیاه و جانور و انسان، حس رأفت و رحمت داشته باشد. حق زندگی را فقط برای خودشان ندانند بلکه به حق زندگی برای موجودات دیگر نیز احترام بگذارند. اگر به گیاه پژمرده‌ای می‌رسند، حیوان آسیب‌دیده‌ای را می‌بینند، اگر آبی آلوده توجهشان را جلب می‌کند، اگر زمین یا هوا کثیف می‌شود، نسبت به همه این‌ها حساس باشند و به راه‌های حل این مسائل در حد محدوده شناختی‌شان بیندیشند.

البته ممکن است در کودک پیش‌دبستانی هنوز آن‌ قدر حس همدردی و همدلی ایجاد نشده باشد که بتواند خود را جای تک تک این‌ها قرار دهد و شاید نتواند حق همه این‌ها را در حد حق خودش تصور کند. در این صورت، می‌توان زمینه‌هایی در او ایجاد کرد و بذرهایی در نهاد او کاشت. همان‌قدر که یاد بگیرد که همه چیز و همه کس را دوست بدارد و نسبت به آن‌ها احساس وظیفه کند، همین که این نگرش در او ایجاد شود که گیاه و جانور، از ریزترین تا بزرگ‌ترین، و نیز انسان مخلوق خدا و نعمت او هستند و بنابراین، عزیز و دوست‌داشتنی‌اند، همین که طبیعت را دوست بدارد و علاقه‌مند به نگهداشت و رشد آن باشد، دوست داشته باشد دانه‌ای بکارد، به آن آب دهد، آن را رشد دهد تا به گلی یا گیاهی تبدیل شود. علفی را لگدمال نکند، به گربه‌ای غذا بدهد، مورچه‌ای را زیر پایش له نکند، آبی را هدر ندهد، محیط زندگی‌اش را کثیف نکند، پایه‌ها و پله‌های اولیه میل به توسعه و پایداری زمین را در او بنا کرده‌ایم تا پله‌های دیگر آگاهی در این زمینه در مراحل بعدی رشد او ایجاد شود.

مربیان عزیز بهتر می‌دانند که برای ترویج و فرهنگ‌سازی این امور از قالب‌های آموزشی مانند قصه‌گویی، بازی، نقاشی،  گردش در طبیعت، نمایش خلاق (تا خودشان در قالب گل و گیاه، و انواع حیوانات قرار بگیرند و احساسشان را بروز دهند) و دیدن فیلم‌هایی در این رابطه،‌ می‌توانند کمک بگیرند.

 

 

 

منابع

1. مولوی، جلال‌الدین محمد، مثنوی معنوی بر اساس نسخه قونیه

2. وارد، بابارا و دیگران، تنها یک زمین، ترجمه محمد بهزاد و دیگران، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی

3. یخکشی، علی، منابع تجدیدپذیر و توسعه پایدار سازمان حفاظت محیط‌زیست

4.  hhtp/www.google.taravat.bahar.org.tb

 

۱۶۱۰
کلیدواژه (keyword): فریاد اَیها النّٰاس زمین,فریاد زمین,محیط زیست,مثنوی مولانا,گرم شدن زمین,آلودگی آب و خاک و هوا,فریده عصاره,
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید