عکس رهبر جدید

چگونه چرت نزنیم؟

  فایلهای مرتبط
چگونه چرت نزنیم؟

مگر می‌شود که شب بیداری بکشی و صبح چرت نزنی؟ آدمیزاد که خودرو نیست! موتور خودرو هم هرچند وقت یک‌بار آب و روغن کم می‌آورد. من هم کم می‌آورم. من هم خوابم می‌گیرد. من هم دلم می‌خواهد استراحت کنم. این را باید به چه کسی بگویم؟ همین که بعد از مدت‌های مدید کتاب‌خوانی، برای اولین بار در عمرم جلوی کتاب داشتم چرت می‌زدم، مامان خانم سرش را توی اتاق کرد و شنیدم که گفت: «ما را بگو! دلمان خوش است این بچه می‌خواهد کنکور بدهد. این بچه هیچی نمی‌شود که نمی‌شود.»

و همین جا بود که خان‌بابا در کسری از ثانیه خودش را رساند و با دیدن من گفت: «این بچه که مدام عین جوجه مریض‌ چرت می‌زند!» و چرت‌زدن ثانیه‌ای من شد بزرگ‌ترین مسئله خاندان کنکورزاده و کنکورزده من! ‌بله چرا باید یک کنکوری چرت بزند؟ حتماً مشکلی هست! ... خان‌دایی گفت: «ایراد از نشستنش است. آدم که راحت بنشیند، راحت هم چرت می‌زند. یعنی لب کلام اینکه نگذارید لم بدهد. باید روی جای سفت بشیند و نشستن سختش باشد! جایش نباید گرم و نرم باشد ...»

اولین اقدام خان‌بابا برداشتن بخاری از اتاق من بود که اتاقم تبدیل شد به دوره یخچالی و عصر یخ‌بندان! بعد هم صندلی چرخ‌دارم را برداشتند و  با صندلی پلاستیکی که مامان‌خانم از رویش بالا می‌رفت تا دستش به کابینت‌ها برسد، عوض شد ... حالا دیگر طبیعتاً من نباید چرت می‌زدم و کمردرد و سینه‌پهلو هم که اهمیت زیادی نداشت! اما به این فکر نکردند که خیلی‌ها در سرما و یخ‌بندان خوابشان می‌برد و چشمانشان ناخودآگاه بسته می‌شود. برای همین دوباره مرا در حال چرت‌زدن دیدند و این بار خان‌عمو اعلام کرد که: برای چرت‌نزدن بنده بهتر است ناهار سنگین به بدن نزنم.

حالا تعریف ناهار سنگین چه بود؟ بله دیگر خوردن برنج و گوشت ممنوع شد ... یک لقمه نان و پنیر ساده که با آب خوردن از گلو پایین می‌رفت، شد سهم من از زندگی! برای اینکه تنم هم یخ نکند، لباس گرم می‌پوشیدم. اما همان گرمای لباس هم از نظر خاله‌خانم مانع درس خواندن من بود. آمد و به کاپشن و دستکش و کلاه و شال گردن من در اتاق نگاه کرد گفت: «این لباس‌ها خواب‌آلودش می‌کنند. این‌ها که لباس درس‌خواندن نیستند! لباس کوه رفتن‌اند! ...»

بله، خان‌بابا پرید و لباس‌ها را در چشم به‌هم‌زدنی از تن من درآورد. بعد از 10 دقیقه، «چرت‌زدن» من تبدیل شد به «غش‌کردن»؛  غش‌کردنی از غذا نخوردن و سرما. و وقتی زیر سِرُم داشتم چرت می‌زدم، خان‌بابا گفت: «این درست بشو نیست! این درس بخوان هم نیست! فقط بازی در می‌آورد! این اگر می‌خواست درس بخواند، این همه ما را اذیت نمی‌کرد و راحت چرت نمی‌زد! بگذار برود توی همان اتاقش لم بدهد چرت بزند. کنکوری هم کنکوری‌های قدیم ...» و کسی نفهمید که هنوز هم اتاق من عصر یخ‌بندان است!

 


۱۰۲
کلیدواژه (keyword): رشد جوان، لبخند جوان، چگونه چرت نزنیم، معصومه پاکروان، بحر طویل، عبدالله مقدمی
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید