عکس رهبر جدید

یادگیری مستقل

  فایلهای مرتبط
یادگیری مستقل
با استناد به سند برنامه درسی ملی، زمان آموزش هر پایه تحصیلی در دوره ابتدایی ۹۲۵ ساعت، در متوسطه اول ۱۱۱۰ و در متوسطه دوم در شاخه نظری ۱۲۹۵ ساعت است. اگر ساعت آموزش دوره ابتدایی را در ۶ سال و ساعت‌های دوره متوسطه اول و متوسطه دوم نظری را در ۶ سال ضرب کنیم و این ۱۲ سال تحصیلی را با احتساب فعالیت‌های خارج از کلاس، گرد کنیم، تقریباً عدد ۱۳ هزار ساعت آموزشی در ایران به دست می‌آید. تقریباً همین میزان ساعت، به‌ویژه در دوره متوسطه دوم، و حتی بیشتر، از زمان دانش‌آموز در بیرون از مدرسه در فضایی چون خانه، آموزشگاه یا کلاس‌های خصوصی می‌گذرد که با احتساب این عددها، تقریباً عدد ۲۸ هزار ساعت به دست خواهد آمد.

اشاره

با این مقدمه، اگر از ذی‌نفعان آموزش و به‌ویژه والدین پرسیده شود چرا «دانش‌آموز باید این میزان ساعت از بهترین زمان زندگی‌اش را در کلاس‌های آموزشی بگذراند»، بی‌شک اولین یا شاید یکی از پرتکرارترین پاسخ‌ها این است: برای اینکه فرزندم درس را خوب یاد بگیرد و موفق شود!

و اگر پرسیده شود: «یادگیری چگونه انجام می‌شود؟» یا اینکه «چه کسی می‌داند بچه‌ها چه چیزی باید یاد بگیرند؟» و ... به‌احتمال زیاد، به‌واسطه فرهنگ و باور عمومی ما در باب یادگیری، این‌گونه پاسخ خواهیم شنید: «حتماً یک نفر می‌داند بچه‌ها باید چه چیزی و چگونه یاد بگیرند. یک نفر می‌داند یادگیری چه زمانی باید اتفاق بیفتد.»

پاسخ‌دهنده همه این پرسش‌ها کسی نیست جز معلم. انگار در نظام موجود، معلم همه‌کاره است و مابقی افراد یا اصلاً هیچ نقشی ندارند یا اینکه نقششان بسیار کم‌رنگ است و در حاشیه قرار گرفته‌اند. مهم‌تر از همه اینکه، گویی یادمان رفته است قرار نیست بچه‌ها یک مجموعه اطلاعات را یاد بگیرند که در زندگی‌شان خیلی کم به کار خواهد رفت. انگار یادمان رفته است که ما انسان هستیم و تفاوت اصلی ما با حیوان قوه تعقل، تفکر و اندیشیدن است.

و اگر از منظر جامعه هم به مدرسه نگاه کنیم، به‌جد می‌توان گفت، محتوایی که تدریس می‌شود، آن محتوایی نیست که بچه‌ها با آن زیست کنند و از آن لذت ببرند.

بنابراین، به نظر می‌رسد برای برون‌رفت از شرایط موجود، مدرسه باید از حاشیه و دایره امن خود خارج شود و حتی از وضعیت موجود سرپیچی و نافرمانی کند. در این صورت است که می‌توان انتظار داشت مدرسه چگونه اندیشیدن را آموزش دهد، به نیازهای درونی بچه‌ها احترام بگذارد، فرصت‌هایی فراهم کند تا علاقه‌هایشان را دنبال کنند، و به رشد درونی و مسیر شخصی دانش‌آموزان احترام بگذارند. آن وقت می‌توان ادعا کرد که مدرسه نماد نوعی سبک تفکر و سبک زندگی خواهد بود.

آنگاه نظر وارن‌بافت که «بهترین سرمایه‌گذاری ممکن، سرمایه‌گذاری روی خود است»، تا حدود بسیار زیادی محقق خواهد شد. در نتیجه، افراد به توانایی‌ها و مهارت‌های جدیدی دست پیدا می‌کنند که به بهبود کیفیت زندگی‌شان در تمام جنبه‌ها یا ساحت‌ها منجر خواهد شد. اما آنچه اهمیت پیدا می‌کند، دسترسی به آموزش است. باید به این نکته واقف بود و یادمان باشد که یادگیری فقط از طریق مدرسه یا مؤسسه آموزشی رخ نمی‌دهد، بلکه خود افراد هم می‌توانند به‌صورت مستقل و خودآموز به یادگیری اقدام کنند؛ چیزی که امروزه به آن «یادگیری مستقل» گفته می‌شود.

حتی نتایج تحقیقاتی چون: الف) اثربخشی یادگیری مستقل بر پیشرفت‌ تحصیلی، خودکارآمدی‌‌ تحصیلی و اضطراب‌ امتحان دانش‌آموزان دختر پایه هفتم شهر اصفهان، ب) بررسی تأثیر آموزش یادگیری مستقل بر عملکرد تحصیلی در دانش‌آموزان مبتلا به اختلال کم‌توجهی و ج) خودآموزی، مطالعه مستقل و نقش آن در یادداری دانش‌آموختگان تربیت‌بدنی و ... نشان داده است، در سال‌های اخیر یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت تحصیلی دانش‌آموزان، یادگیری مستقل است. وقتی از یادگیری مستقل سخن به میان می‌آید، منظور این است که «دانش‌آموزان در جریان یادگیری، خودشان به‌طور فعال و مستقل فرایند یادگیری مدرسه‌ای خود را تنظیم و هدایت کنند. در حین انجام تکالیف درسی زمان را مدیریت و میزان تسلط خود را بر مطالبی که خوانده‌اند ارزیابی کنند. در درس‌های گوناگون از روش‌های کارآمد و مؤثر مطالعه و یادگیری استفاده کنند. در فرایند یادگیری، احساسات، افکار و رفتار خود را تنظیم کنند تا بهترین عملکرد را در موقعیت‌های متفاوت داشته باشند.» در این صورت است که با اجرای یادگیری مستقل، یادگیرنده‌ای خواهیم داشت که به‌طور فعال و با اتکا به خود، به‌طور دائم در حال توسعه مهارت‌ها، به‌ویژه مهارت‌های نرم1 و شایستگی‌ها و قابلیت‌های خود خواهد بود.

البته در شرایط موجود، اگر بتوانیم فعالیت‌ها و اقدام‌هایی را در مسیر یادگیری دانش‌آموزان قرار دهیم، می‌توان امیدوار بود پنجره جدیدی در مدرسه باز شود و یادگیری مستقل جایگاهش را در نظام تعلیم‌وتربیت پیدا کند. در ادامه، مواردی مطرح خواهند شد که جنبه عام دارند و احتمالاً جهان‌شمول هستند و رسیدن به آن‌ها اصل به شمار می‌رود:

1. مدرسه نه فقط محل آموزش درس، که محل کسب اعتمادبه‌نفس، یادگیری مهارت‌های اجتماعی، ایجاد تجربه و ... است. پس متناسب با مطالب درسی، برای دانش‌آموزان مسائلی را مطرح کنیم که به زندگی واقعی آنان ارتباط دارد. برای مثال، در درس ریاضی، با توجه به مطلب آموخته‌شده مانند درصد و نسبت و ...، مسئله‌ای طراحی کنیم که در این زمینه در زندگی واقعی وجود دارد و بی‌شک بچه‌ها با آن روبه‌رو خواهند شد. یا برای درس‌هایی که جنبه دانشی دارند، نه صرفاً سؤالات حافظه‌مدار، بلکه سؤالات مفهومی و کاربردی طراحی کنیم تا با آن مفاهیم در زندگی‌شان تجربه و زیست کنند. به این ترتیب، جریان یادگیری برای دانش‌آموزان واقعی و ملموس خواهد شد.

2. در جریان یادگیری بهتر است دانش‌آموز را در تصمیم‌گیری‌هایی که برای او و در مورد اوست، شرکت دهیم و نظر او را جویا شویم. با این کار، به‌نوعی به او مسئولیت داده‌ایم. این سبب می‌شود او روی مبحثی آموزشی تمرکز کند و خود را مسئول یادگیری خود بدانند.

3. در آموزش مطالب پیچیده و کلی بهتر است مفاهیم را ساده نکنیم و نکوشیم که پیش از آموزش آن‌ها، اصول ابتدایی را آموزش بدهیم. بهتر است در رابطه با مطالب پیچیده بحث کنیم. نظر دانش‌آموز را بپرسیم و کم‌کم او را وارد بحث کنیم. زمانی که او وارد بحث شد، رفته‌رفته می‌تواند با کمک‌گرفتن از ما، اصول ابتدایی مفاهیم پیچیده را کشف کند. کشف اصول به‌مرور زمان وی را به فردی خودآموز تبدیل می‌کند. فردی که خود می‌تواند مسئولیت یادگیری‌اش را در آینده بر عهده بگیرد.

4. برای ارزشیابی دانش‌آموز، ضرورت دارد از او بخواهیم خودش هم میزان یادگیری‌اش را اندازه‌ بگیرد و پیشرفت خود را ثبت کند. در ابتدا بهتر است ما به او کمک کنیم، اما رفته‌رفته از او بخواهیم خودش به ارزشیابی خودش بپردازد. خودارزشیابی به دانش‌آموز کمک می‌کند از توانایی‌ها و ضعف‌های خود آگاه شود و ضعف‌های خود را اصلاح کند.

5. یکی از اصول مهم برای شکل‌گیری استقلال در دانش‌آموز، طرح سؤالاتی است که یک جواب واحد ندارند  یا تشویق دانش‌آموزان به بحث در مورد مباحثی است که از زوایای گوناگون می‌توان به آن‌ها نگریست. سؤالات و بحث‌های چالش‌برانگیز به تلاش ذهنی و در نتیجه پویایی ذهن دانش‌آموز می انجامد و او در مراحل بعدی به‌خوبی می‌تواند در مورد مسائل پیچیده فکر کند و به‌طور مستقل بیاموزد.

 

سخن پایانی

اگر بپذیریم در عصر کنونی دیگر نمی‌گویند به کودکان بیاموزیم، بلکه می‌گویند به کودکان شیوه‌های آموختن را بیاموزیم تا خود بیاموزند، پس مدرسه‌های ما باید «چگونه درست‌اندیشیدن»، «چگونه‌ آموختن» و «چگونه به‌کاربستن» را به فراگیرندگان بیاموزند. در این صورت، بی‌شک «خودِ آنان» خواهند آموخت. البته این حرف‌ها در گام اول فقط و فقط در حد شعار است و برای اینکه به معیار تبدیل شود، به نظرم باید در دو حوزه اقدام جدی صورت گیرد:

الف) در آموزش‌وپرورش به مدیران و کارگزارانی نیاز داریم که خود شهامت جدایی از سنت‌ها و شجاعت رهایی از قیدوبندها را داشته باشند. به‌عبارت دیگر، باید در نظام آموزش‌وپرورش پوست‌اندازی صورت گیرد.

ب) در سیاست‌های کلان دانشگاه فرهنگیان که متولی تربیت‌معلم در سطح جامعه است، تغییر صورت گیرد. در این زمانه مملو از رقابت، جذب یا پرورش معلمان دارای استعداد، همان چیزی است که اجازه می‌دهد یادگیری فعال، یادگیری مشارکتی، کنش‌ورزی، واسطه‌های آموزشی چون بازی، عروسک و قصه وارد کلاس‌های درسمان شوند و تفکر خلاق و نقاد جای خود را در کلاس پیدا کند. از این‌رو، چشم‌انداز جدیدی از فرایندهای حل مسئله، کنجکاوی و اکتشاف را پیش روی ما خواهد گذاشت. آنگاه با اطمینان می‌توانیم ادعا کنیم یادگیری مستقل از مرز شعار گذشت و به معیار تبدیل شد.

 

پی‌نوشت

1. Soft skills

 


۴۷۰
کلیدواژه (keyword): رشد مدرسه فردا، مباحث نظری، یادگیری مستقل، سید علی عبداللهی حسینی، دکتر عذرا بیگم هژبری
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید