عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

شاعرانه

شاعرانه

در شعله های ناگهان؛ برای شهید لندی / بابک نیک طلب

درخانه ی همسایه آتش را که دیدی

از شعلههای ناگهان پروا نکردی

چالاک و بیباک

از جان گذشتی، آفرین!

پروانهی پاک

شور آفریدی

 

راز فدا کاری و رمز زندگی را

از نو برای نوجوانان بازگفتی


خورشید بیدار

درلحظههای بیم و امید

شادی دمیدی

درخاطر ما جاودانی

شایستهی نام  شهیدی

          

نوجوان اسطوره؛ برای شهید لندی / فاطمه غلامی

من فکر میکردم همیشه

اسطورهها دورند از ما

از بس که آنها خاص بودند

در قصه ها و داستانها

 

گاهی شبیه کوه محکم

گاهی شبیه ماه بودند

گاهی میان آب و  آتش

افسانهای نو میسرودند

 

یک اتفاق تازه، اما

فکر مرا درگیر کرده

با دیدنش تصویر ذهنم

از قهرمان تغییر کرده

 

یک نوجوان مثل من و تو

انداخته خود را در آتش

وقتی که فهمیده اسیر است

بال کبوترها در آتش

 

او نه کمان گیر غیوری است

نه هفت جان، در سینه دارد

نه مادرش فرزند دیو است

نه جام یا آیینه دارد!

 

حس میکنم از داستانها

درس شجاعت دیده باشد

فهمیده که باید در این سن

اسطورهاش « فهمیده» باشد

 

آری، « علی لندی» نشان داد

هر روز، روز امتحان است

از این به بعد اسطوره من

یک قهرمان نوجوان است

 

حس تازه / مریم زندی

مثل عطر نان

روی سفرههای صبح

تازه است

 

مثل راه رفتن بدون کفش

زیر هرم آفتابِ تیر

روی جاده است

 

حس تازهام

سخت و ساده است:

شاخه دلم شکوفه داده است

 

پاییز طلایی / مرضیه تاجری

کوچه  پاییز پر از پنجره

خاطره در خاطره

چشمها

آینهای  رو به رو

کوچه پر از گفتوگو

باز من و مدرسه

شادی و لبخند و صف بچهها

عطر کتابی جدید

نیمکت

پنجرهای  نیمه باز

خیس خیس

درس ما

با نت موسیقی باران مهر

چهره  خندان مهر

غرق شدن در تپش آسمان

گوش سپردن به تمام جهان

 

رو به دریا کن / صائب تبریزی

به آب وگِل چه فرو رفتهای ، نظر وا کن

از ا ین خرابه چو سیلاب رو به دریا کن

 

در این دو هفته که ابر بهار در گذر است

تو نیز دامن امید چون صدف وا کن

 

مباش کم  ز نسیم سحر در این گلزار

تو هم به خوش نفسی غنچه  دلی وا کن

 

نگشته  تنگ زمان سفر، ز دانه ی اشک

برای راه فنا توشهای مهیا کن

 

مشو چو خوشه به یک سر ، در این چمن قانع

بکوش و چشم و دل خویش هردو بینا کن

 

حریف بحر نگردد شناوری ، زنهار

نشسته دست زجان ، دست عجز بالا کن

 

فکنده است تو را در به در دهان سوال

ببند  یک در و صد در به روی خود وا کن

 

ز سنگ خاره دم تیغ زود برگردد

به هرکه با تو کند دشمنی مدارا کن

 

همیشه دور به کام کسی نمی گردد

به خنده حاصل خود صرف، همچو مینا کن

 

نمیتوان به پرِ عقل شد فلک پرواز

ز عشق، صائب بال و پری مهیا کن

۲۶۵
کلیدواژه (keyword): رشد نوجوان، شاعرانه،شعر نوجوان،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید