بمباران دبیرستان زینبیه
عصر روز 11 بهمن سال 65 بود. سربازی که جلوتر از من ایستاده بود، نوبتش را به من داد. من بعد از تمام شدن صحبتم از باجهی تلفن خارج شدم و به داخل ساختمان مخابرات رفتم تا با دیگر دوستانم به خوابگاه برگردیم. ناگهان با انفجاری مهیب و
وحشتناک ساختمان مخابرات تکان خورد و شیشههای آن فرو ریخت.
تمام کسانی که در مخابرات بودند، هر کدام جایی در زیر نیمکتها و میزها و ... پناه گرفتند. من گیج و منگ دور خودم میچرخیدم و نمیدانستم چه باید بکنم. حتی به جای پناه گرفتن ناشیانه بیرون دویدم. میگی سیاه رنگ را دیدم که به قدری پایین آمدهبود که حتی میشد خلبانش
را دید، پس از چند لحظه میگ عراقی به سرعت اوج گرفت و دور شد. در همین لحظه چشمم به باجه تلفنی افتاد که چند لحظه قبل در آن بودم با گوشی تلفن آویزان، شیشهها خرد شد و قطرات خون ...
این برشی از خاطرات مهری حامد ناجی دبیر جغرافیای تبریزی است که در آن زمان در دبیرستان زینبیه شهر میانه که توسط عراقیها بمباران شد حضور داشتهاست.
مشروح این خاطراه را میتوانید در شمارهی 40 مجلهی رشد آموزش تاریخ
(پاییز 89) بخوانید.