منبع: «رشد مدیریت مدرسه»، شمارهی 6، اسفندماه 1389
1. وقتی کارکنان خوب کار میکنند، مدیران اصلاً توجهی به آن ندارند، ولی در صورت خطا، آنها را سرزنش و گاه تنبیه میکنند.
2. مدیران ناکارآمد، واقعیتها را برای کارکنان بازگو نمیکنند. آنها در حالی که اخبار خوشایند را بزک میکنند و به شکل بزرگنمایی شده به کارکنان خود نشان میدهند، میکوشند اخبار ناگوار را کوچک یا پنهان سازند.
3. برخی از مدیران، عملکرد افراد را عموماً براساس عملکرد انفرادی آنان ارزیابی میکنند، ولی برای «سینرژی» و فرهنگ توانافزایی و همافزایی ارزشی قائل نیستند.
4. بیشتر مدیران با افراد با کارایی ناچیز و کارایی برجسته، یکسان برخورد میکنند. این برخورد باعث میشود، کارکنان با موقعیت اول همیشه در حال تمسخر و پوزخند و کارکنانی با موقعیت دوم، همیشه بیانگیزه باشند.
5. برخی مدیران با اجرای سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، بر تیرگی روابط افراد سازمان دامن میزنند.
6. کارهای کوچک را به آدمهای بزرگ و شایسته و کارهای بزرگ را به آدمهای نالایق میسپارند.
7. با دیکتهکردن قدم به قدم فعالیتها، ابتکار عمل و خلاقیت را از کارکنانشان سلب میکنند.
8. انعطافناپذیر بودن و استقبال نکردن از انتقادات، شجاعت و جسارت در ابراز نظرات و بیان عقاید را از کارکنان سلب میکنند.
9. به دلیل ناتوانی در تشخیص فرصتها و تهدیدها، از انجام به موقع کارها و حرکتهای توأم با خطر اجتناب میکنند.
10. نداشتن برنامهریزی راهبردی و چشماندازهای لازم، سبب ناتوانی در برداشتن موانع از سر راه و در نتیجه بزرگ شدن مشکلات میشود.