شاعر واژه هاى واژگون؛ محمدرضا طهماسبی
متولد 1356/12/23. اولین جایی را که در این دنیا دید، بیمارستان فیروزآبادی شهر ری بود. کودکی و نوجوانی خود را در محله «نازیآباد» تهران گذراند. از همان ابتدای دبیرستان، پس از ورود به رشته ادبیات، با سرودن مفردات (تکبیتها) طبعآزمایی خود را آغاز کرد. شاید علاقه او به سعدی و نیز تشویق معلم ادبیاتش، جرئت سرودن و طبعآزمایی در قالبهای کهن را به وی داد. در همان دوران به کسب رتبه برتر استانی در بخش شعر سنتی موفق شد. در دوران دانشگاه، بعد از شرکت در جلسات شعر، با مرحوم خلیل عمرانی و انجمن ادبی «نسل مروارید» آشنا شد. فعالیت او در حوزه هنری شهر ری باعث شد به صورت جدی وارد عرصه شعر شود. طهماسبی فارغالتحصیل «مدیریت صنعتی» در دوره کارشناسی و «ادبیات فارسی» در دوره کارشناسی ارشد است. این شاعر، علاوه بر موفقیت در جشنوارههای ادبی متعدد، برگزیده بخش ویژه هفتمین جشنواره شعر فجر هم هست.
از محمدرضا طهماسبی کتابهای شعر «گزارهها»، «واژههای واژگون»، «کتمان» و «زرورق» منتشر شدهاست.
شعر زیبایی از ایشان در وصف مادر
بس پُر برکت شبیه گندم، این خوشه دستهدسته، مادر
نانی است شریف و تُرد هر چند، خرد است و خمیر و خسته، مادر
تن باشد اگر تکیده در تب، جان باشد اگر رسیده بر لب
من کودکِ قلوه سنگ در مُشت، آیینه دلشکسته مادر
بر پهنه قیل و قال قالی، همراه ترنج و ماهی و گُل
در دست کلید خُلدش اما، در خانه ما نشسته، مادر
چون فرش، کلافِ مِهر از خویش، بگسست و گِره به پای من زد
زین روست که دل به دارِ دنیا، هی بسته و هی گسسته، مادر
دیده است غم مرا اگر چه، خود عینک او ته استکانی است
من چای به لب نبرده، خوانده است این قصه به چشم بسته، مادر
خورشید از آسمانمان رفت، تاریک نشستهایم و خاموش
این صیدِ به بند مانده ماییم، آن مرغِ ز دام رسته، مادر
تسنیم بهشت نوش جانت، وان سایه روحبخش طوبی
تو رفتی و ما به گریه گفتیم، بادا سفرت خجسته مادر!
شعر نوروز / (قیصر امینپور)
دلی سر بلند
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گردهایم!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمردهایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم
نیامدی / (مهدی جهاندار)
چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی
برای ما که خستهایم و دلشکستهایم، نه
ولی برای عدهای چه خوب شد نیامدی!
تمام طول هفته را به انتظار جمعهام
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد، نیامدی
تماشای آفتاب / (میترا ملک محمدی)
یک درس تازه نیست الفبای آفتاب
پای تمام عمر تو امضای آفتاب
هر صبح زندهایم به رویای دیدنش
غرق است غرق نور سراپای آفتاب
روشن دلیاست عادت آیینهها و ما
آیینهایم و غرق تماشای آفتاب
گاهی اسیر سایه تردید میشوم
ابری است آسمان به تمنای آفتاب
هرچند آفتاب نماندهاست پشت ابر
تا قله میرویم به سودای آفتاب
شمعم که همپیاله خورشید میشوم
امشب شب من است به فتوای آفتاب
چهار در چهار / (سعدی شیرازی)
گر زحمت مردمان این کوی از ماست
یا جرم ترشبودن آن روی از ماست
فردا متغیر شود آن روی چو شیر
ما نیز برون شویم چون موی از ماست
امشب که حضور یار جان افروزست
بختم به خلاف دشمنان پیروزست
گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو در کنار باشی روزست
مشنو که مرا از تو صبوری باشد
یا طاقت دوستی و دوری باشد
لیکن چه کنم گر نکنم صبر و شکیب؟
خرسندی عاشقان ضروری باشد
ما حاصل عمری به دمی بفروشیم
صد خرمن شادی به غمی بفروشیم
در یک دم اگر هزار جان دست دهد
در حال به خاکِ قدمی بفروشیم
سجود باشکوه / (سعید بیابانکی)
ای سجود باشکوه و ای نماز بی نظیر
ای رکوع سربلند و ای قیام سر به زیر
در هجوم بغضها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکستناپذیر
شرع را تو رهنما عقل را تو رهگشا
عشق را تو سرپناه مرگ را تو دستگیر
فرش آستانهات بوریایی از کرم
تخت پادشاهیات دستبافی از حصیر
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق، از تو خواهم ای فلک
یا ببندیام به سنگ یا بدوزیام به تیر
دست بی وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بیحیا شرم کن وضو بگیر
لَختی ای پدر درنگ پشت در نشستهاند
رشته های سرد اشک کاسههای گرم شیر
جواب جورچین قبل
جواب جورچین شماره قبل:
صائب به هوش باش که داروی بیهشی
باد بهار در گره غنچه بسته است