عکس رهبر جدید

کوه و سرو و دریا

  فایلهای مرتبط
کوه و سرو و دریا

به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده‌ست به جز ما کسی به یاری ما
به رنج راه بیامیز تا بیاموزی
به مشق آبله، اسرار پایداری ما
به سربلندی سرویم و استواری کوه
به رودهای جهان رفته بی‌قراری ما
میلاد عرفان‌پور

خدا، کوه را آفرید تا رود بپرورد و دریا بسازد.
کوه را آفرید تا پیامبر بپرورد. صبوری بیاموزد و بشکوه و سربلند، در برابر تازیانه تندر و خشم آذرخش، راه صعود به آسمان را نشان دهد.
و خدا سرو را آفرید تا میوه آزادگی تعارف کند، ایستادنِ سبز و راست‌قامتی را در سکوت، در گوش رهگذران زمزمه کند و طراوت و تازگی را حتی در هجوم بی‌امان خزان، نمایش دهد.
و خدا رود و دریا آفرید تا فراخ سینگی، روندگی، شویندگی و پویندگی مدام، ژرفایابی و سفره سخاوت‌گستری، درس هماره آن باشد.
اصلاً خدا کدام «آفریده بی‌آموزه» را آفریده است؟ جهان او همه درس است. «عالم» همه «علم» است و جای جای، آموزگاران در سکوت، زیباترین درس‌ها را باز می‌گویند و البته تنها گوش‌های محرم و نیوشمندان هوش می‌شنوند و درمی‌یابند؛ که «گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش».
و خدا ما را آفرید تا در فرصتی به نام «عُمر» در جهان عمران کنیم و در زیستگاهی به نام «دُنیا» از هرچه «دنی» بپرهیزیم و سمت و سوی معراج و اوج و پرواز را برگزینیم.
و خدا ما را برای خودش آفرید۱ تا «خودش» باشیم و زیباترین رنگ را، که بی‌رنگی و همرنگی با اوست، بپذیریم و خلیفئ‌اللهی زمان و زمین را با اسارت زمان و زمین معاوضه نکنیم.
خدا ما را آفرید تا ما نیز بیافرینیم؛ چرا که هر کس آفریدگار نشد به هیچ نیرزد و هر کس این شیوه شیرین نورزد، از او جز شر و تباهی و سیاهی سر نزند و جز آتش فرجام نیابد.
خدا ما را آفرید تا مرگ را بمیرانیم؛ تا زندگی را بر بوم جهان نقاشی کنیم و هرچه خوبی و زیبایی، هرچه برازندگی و رسایی و هرچه پویایی و پایایی است، دریابیم و در رُباییم.
و خدا «ایران» را آفرید تا کوه باشد و سرو و دریا! فراخ سینه و پوینده و رویان. تا مثل دماوند و سهند و الوند، استواری را ندا دهد و همچون کارون و اروند و خزر و خلیج فارس، طراوت و حیات را بیاموزاند.
و خدا به دست مردم ایران، انقلاب را آفرید تا جهان رسم بیدادستیزی و دادخواهی و خداخواهی و «اسلام‌طلبی» پیشه سازد. خدا انقلاب را به ما بخشید تا خودمان باشیم و با خودباوری و خداباوری راه بسپاریم. و اینک خدا برای ما «زیباترین فرصت» را آفرید تا بذرهایی را که شهیدان در خاک حاصلخیز «ایران» و «جهان» افشانده‌اند به آب ایمان آبیاری کنیم، با چشمی خوابْ‌ناشناس، پاسداری‌اش کنیم و با همت و مهر و همدلی و پویه عارفانه و عاشقانه آن را از آسیب‌ها و آفت‌ها مصون بداریم. انقلاب، بهمن و فروردین و تیر و آبان نمی‌شناسد. همه فصل‌ها و ماه‌ها و روزها باید بود، باید ماند، باید «شد» و این یعنی هر روز خود را آفریدن، و مگر آفریدگار جهان هر روز در کاری تازه نیست؟
کلَّ یومٍ هو فی شأن
چنین بادا.


محمدرضا سنگری، سردبیر رشد زبان و ادب فارسی
زمستان
۱۳۹۶

۲۲۴۸
کلیدواژه (keyword): سرمقاله,کوه و سرو و دریا,کوه,سرو,دریا,محمدرضا سنگری
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید